از کجا شروع شد؟
درود خداوند بر شما عزیزان امیدوارم هر کجای زندگی هستید این لحظه به کامتون باشه. بنده عباس غزنوی هستم یک عاشق عاشقی که از یک زندگی تلخ و سخت و پر از وابستگی رها شد. سالهای سال درگیر تفکرات مسموم و اطلاعات غلط بودم. الگوهای اشتباه، وابستگی های مختلف الکل، نیکوتین، مواد مخدر، وابستگی هایی که زندگی، فکر و تمام حاشیه های منو لکه دار کرد، داستان دار کرد.
خدایا ممنون و متشکرم که یک شب یک اتفاقی افتاد و نگاه من عوض شد. اما از کجا شروع شد؟ به چه منظور شروع شد؟ راهی که مرا به عذاب برد از کجا آغاز شد؟ تو کودکی نمیتونستم با واقعیت های زندگی روبه رو بشم و به نوجوانی رسیدم و احساسات بدی را تجربه کردم. نتوانستم حقیقت مطلب را درک کنم. همهاش میخواستم اول باشم، دیده باشم، مطرح باشم.
بهخاطر اینکه نمیشد، احساسات بدی را تجربه میکردم و فکر کردم راهکارش این است که پناه ببرم به یک وابستگیای که احساسات من را سرکوب کنه، منو از اون حالت دربیاره و یک سرخوشی کاذب بهم بده. این اتفاق افتاد.
یک دلخوشی و سرخوشی کاذبی برام رخ میداد. چند ساعتی سرم گرم بودم و دوباره باید اون اتفاق برای من رقم میخورد. من مصرف میکردم. الکل و نیکوتین و مواد مخدر را تا بتونم ساعات دیگهای تو سرخوشی کاذب باشم. تمام تلاشم رو میکردم که اون حالت رو برای خودم نگه دارم. اما متوجه نبودم که شترسواری دولا دولا نمیشه.
من برای پاک کردن شیشهی کثیف ماشینم از یه دستمال کثیف استفاده کرده بودم. تلاش می کردم، زحمت می کشیدم برای مقطعی پاک میشد اما چون دستمال من کثیف بود شیشه دوباره لک براش باقی می موند. روشهای خاص و مدل داری رو برای خودم تو زندگیم ابداع کردم. از این مصرف کنم، اونجا مصرف کنم، این مدل مصرف کنم، اینجا نمیرم، با اون می شینم، همه این کارا رو کردم اما نتونستم به اون حالتی که می خوام برسم.
الکل و مواد مخدر، نیکوتین و تمام وابستگی ها، حتی به کار و روابط اجتماعی، برای انسانهایی هست که نمی تونن یا نمی خواهند با واقعیت های زندگیشون روبرو بشن. من نمی تونستم. بعضی جاها هم نمی خواستم که با این واقعیتها روبرو بشم.
اگر بیماری اعتیاد رو به یک درخت تشبیه کنیم ریشه اش میشه ترس. تنه ی درخت میشه افراط و تفریط. شاخ و برگهای زیادی داره که میشه غرور، طمع، خشم، شهوت، پرخوری، تنبلی، حسادت، رنجش، کینه، قضاوت، غبطه وحسرت خوردن. یکیش هم خود مصرف مواد مخدره. آخرین نشانه بیماری اعتیاد مصرف مواد مخدره.
شاید شما هم دیده باشین اطرافتون کسانی رو که حتی یک دونه سیگار هم نکشیدن. به هیچ چیزی وابسته نبودن. مصرفی نداشتن. اما نمیتونی باهاشون یک روز زندگی کنی. پر از غرور، پر از خشم، پر از حرص،پر از طمع، پر از شهوت اند.
وقتی ما به کسی، چیزی، جایی وابسته بشیم و نبود اون تو زندگی ما تاثیر منفی بذاره ما اعتیاد فعال داریم. بیایم یک سری به خودمون بزنیم که اعتیاد ما امروز تو زندگی چیست؟ چی باعث شد که ما به اینجا برسیم؟ چرا از خود واقعی مون دور شدیم؟ از اصل خودمون؟ از ریشه خودمون؟
اون روزی که خداوند انسان رو خلق کرد، خلق کرد که به این دنیا بیاد شاد باشه و شادی رو تولید کنه. چرا من درگیر وابستگی های مختلف شدم؟ ترس ها، رنجشها، کینهها؟ چرا اینقدر حرص میزنم و از صبح تا شب مثل یه مرغ سرکنده میدوم؟ من چطور باید رها بشم؟ من چه کار بکنم که این رهایی رو تجربه کنم؟
باید از باورهات بگذری. باید رد بشی. از اطلاعاتت باید بپری. باید الگوها رو تغییر بدی، روشهای زندگی مسموم رو جایگزین کنی، عوض کنی و بتونی یه روش سالم و شادی رو داشته باشی.
وقتی میای این کار رو با خودت میکنی، استارتش رو میزنی، من بارها و بارها تجربه کردم، وقتی قطع وابستگی های مختلفی رو انجام میدادم دوباره این حالت برای من پیش میومد. من چیزی مصرف نمیکردم اما یه چیزی تو زندگیم کم بود. یه جاهایی میلنگید یه موضوع دیگه درست میشد و من باز دوباره باید دنبال یه راه حل جدید میگشتم.
راه حل من بعد از قطع وابستگی چیست؟ وابستگی به جنس موافق، وابستگی به جنس مخالف، وابستگی به الکل، وابستگی به کار، به اعتیادها، به قمار، به ناهنجاری ها، به هر چیزی که وابسته ای.
خیلی ها رو میبینیم میگه من نمیتونم این کار رو نکنم. دلم میخواد زود بخوابم اما میشینم تا دیروقت وبلاگ گردی میکنم و تو اینستاگرام و فضای مجازی و خبری بی خودی دور دور می کنم. من چی کار باید بکنم که موفق بشم؟ راه حل من چیه؟ این چاله و حفره ای که درون منه، این خلا عاطفی و روحانی و معنوی که درون منه با چه چیزی باید پر بشه؟ با چه چیزی باید کامل بشه؟ خب من میومدم یه چیزی رو قطع میکردم و یه چیز دیگه رو وابسته میشدم.
شما از کار وابستگی ات رو در میاری و میری تو قمار. از الکل درمیاری میری تو روابط. از اعتیادهای مختلف در میاری و تو عادتهای جدید گیر میکنی و قرار میگیری. راه حل چیه؟ من چکار باید بکنم که موفق بشم و احساس خوبی رو تجربه کنم و به قول معروف شعف درونی و صلح درونی رو تجربه کنم؟ من چکار باید بکنم؟
بدون مواد مخدر، الکل، نیکوتین بدون انتظار کشیدن تو روابط یا رسیدن به پول ها و جایگاه های اجتماعی و اقتصادی و خانوادگی و هر طور که برای شما هست، من چکار باید بکنم که تو تنهایی هام با درون خودم آشتی کنم و آشنا بشم؟ شادی رو تولید کنم؟ چطور باید نگاه کنم؟
چشمها را باید شست. جور دیگر باید دید.
زمانی به تو کمک میشه که تو غرورتو زیر پا بذاری. افتادگی آموز اگر طالب فیضی هرگز نخورد، آب زمینی که بلند است. غرور پدر انسان رو در میاره. میدونی من کیم؟ میدونی من کجاییم؟ میدونی من چکاره کاره ام؟ میدونی من درآمدم چیه؟ میدونی من رفیق کی ام؟ میدونی من خونمون کجاست؟ اینا یعنی چی؟ اینا هویت های ذهنیه که آموزگار غلط سالهای سال به تو داده.
دقت کن و صدای ذهن رو بشناس. این ذهن مکار و فریبکار و دغلکاره. بیماری اعتیاد بیماریه ذهنه.
ذهن نمیذاره سر جات باشی. تو رو میبره تو رنجش و کینه و نفرت دیروز یا میبره تو ترس و استرس و نگرانی فردا یا میبره تو خشم و عصبانیت و بیحوصلگی اکنون یا مقایسه میکنی یا قضاوت میکنی یا حسادت میکنی.
با صدای ذهنت کار نداشته باش، اجازه بده حرف بزنه. اون احساسی که میاد رو بپذیر. یه گوش در باشه. یه گوش دروازه. اجازه بده بیاد و بره و اجازه بده توی تو حل بشه. نگاهش کن. مشاهده اش کن. اما قضاوتش نکن و به صدای ذهنت توجه نکن. به ندای درونت، به صدای قلبت که صدای کائنات و الهاماته خداونده گوش کن.
توجه کن برای اینکه بتونی بیشتر این حرف ها و این صدا رو بشنوی باید اهل سکوت بشی. اهل دقت، تمرکز، راز و نیاز، اهل دعا و نیایش و مراقبه بشی.
مراقبه یعنی در لحظه بودن. یعنی جاری بودن، یعنی لذت بردن از شرایط موجود. دعا بار روانی مثبتی به ما میده که احساس خوبی رو تجربه میکنیم. راز و نیاز گفتمان ما با باور و اعتقاد و ایمانمون.
مهم نیست به چه چیزی اعتقاد داری، اما مهم اینه که یه چیزی رو باور داشته باشی و پاش وایسی. یا رومی رومی یا زنگی زنگی.
مهم نیست به چه صورت باهاش ارتباط برقرار می کنی ولی خیلی مهمه که باهاش رابطه داشته باشی، باهاش صحبت کنی، باهاش دوست بشی.
عزیزان برای اینکه بتونین با خداوند باور و اعتقاد و ایمان خودتون دوست صمیمی بشین زیاد باهاش صحبت کنین. گفتمان کنین. تا میتونین باهاش حرف بزنین، درد و دل کنی. خواسته هاتون رو بگین. اهدافتون رو بگین. اگر بی حوصله و ناراحت هستی باهاش صحبت کن. او پدر و مادر است و شما فرزند. او کارگردان است و ما بازیگر. او خالق ماست و ما مخلوق او. او عاشق ماست. ما معشوق او. به این موضوع دقت کنیم، توجه کنیم که اون صدای ذهنی که درون ما حرف میزنه ما نیستیم. ما قسمتی از روح الهی هستیم. ما فراموش کردیم از کجا آمده ایم، به چه چیزی وصلیم. به ما اطلاعات و الگوهای اشتباهی رسیده که باعث شده هویت های ذهنی تشکیل بگیره و ما رو از حقیقت درونی خودمون دور کنه.
به قول معروف ما آلزایمر گرفتیم. ما یادمون رفته کی هستیم. ما فرزند خداوند هستیم. ابراهیم خلیل الله پا رو آتش گذاشت و گلستان شد. تو جرئت داری پا رو ترس بذاری و ایمان بشه؟
باور داری که مثال یوسف پیغمبر از ته چاه در میای و عزیز مصر میشی؟ قبول داری اگر بری جلو با باورت زندگی کنی مثل موسی کلیم الله دریا برات شکافته میشه، مسائل برات حل میشه، درها باز میشن، همه گوش به حرفت میدن، حسابت پر پول میشه؟
خدایا من آماده هستم برای دریافت انرژی کامل از تو. خدایا من آماده هستم. اعلام میکنم ای کائنات. من آماده هستم برای مسیر درست و سالم، برای ثروت، برای سلامتی. خدایا من آماده هستم برای برکت های بیشتر، نعمتهای بیشتر. خدایا من میخوام واسطه رحمتت بشم. من میخوام دست و پام دست و پای تو باشه نگاهم نگاه تو باشه کلامم کلام تو باشه ای خالق مهربان ای قدرت بی نهایت، ای کسی که مرا از یک قطره ناچیز انسان کردی از نطفه پدر به رحم مادر بردی، نه ماه در شکم مادر منو حامی بودی.
به من عزت و اعتبار و آبرو دادی، به من نشون دادی قدرت بی نهایت عشق و نور الهی درونم رو که از تو سرچشمه می گیره. به من کمک کن که من در مسیر معنوی باشم، بمانم و ادامه بدم. من می خوام با قدرت تو، عشق تو به دیگران کمک کنم. من می خواهم صدای تو باشم. من می خوام نمایش بدم عشق الهی درونم رو به اونها.
خدایا من آماده هستم برای پیدا کردن راه های جدید معنوی برای پیدا کردن ثروت های بی نهایت. خدایا من آماده هستم که نماینده تو بر روی زمین باشم عزیزان! پس بلند شیم، بایستیم و بخندیم و شاد باشیم. شادی رو تولید کنیم، عشق کنیم، عشق بدیم و طوری زندگی کنیم که هم خودمان لذت ببریم و هم اطرافیانمون.
الهی به امید تو نه به امید خلق روزگار.
منبع: عباس غزنوی