چرا باید از امروز لذت ببریم؟
کجا بودم؟ کجا هستم؟ کجا قراره برم؟ اینارو کی تعریف میکنه؟ اینا بازی ذهنه.
صبح که بیدار میشیم از خواب، میبینیم همه دارن میدون، ماهم میدویم. میبینیم همه دارن میخرن ما هم میخریم. میبینیم همه میفروشن، ما هم میفروشیم. متاسفانه زندگی مردم شده به هم نگاه کردن. یادمون رفته از کجا آمدیم. اصل ما چی بود. دنیا بر اساس عشق، محبت، شادی، لذت بردن، مهربانی، لبخند آغاز شد. چرا ما دور شدیم؟ چون داریم با صدای ذهنمان زندگی میکنیم. صدای ذهنم فریبکار و مکاره، غذا میخواد برای اینکه زنده بمونه تمام تلاشش رو میکنه، غرور رو فعال میکنه، طمع رو فعال میکنه، مقایسه رو فعال میکنه، حسادت رو فعال میکنه، شهوات رو فعال میکنه، همه کار میکنه… که تو رو از لحظه حال در بیاره.
اما یادمون باشه، بهش بگیم برو واسه خودت داداش! ما نیستیم. من میخوام امروز کیف کنم. من میخوام امروز از داشته هام لذت ببرم. من امروز میخوام لحظه به لحظه زندگیم رو شاد باشم، شادی رو تولید کنم. برم پیاده روی برم، بستنی بخورم، تلفن بزنم به یه دوستم، اون کاری رو که دلم میخواد رو انجام بدم. من امروز میخوام از شرایط موجود زندگیم لذت ببرم. دیگه نمیخوام حسرت بخورم، غصه بخورم. زندگیم که حسرت خوردن نیست.
نگاه نکنیم الان مردم همه زندگیشون شده حسرت. ماشینه رو می گفت هفتصد میلیون، نخریدم شد سه میلیارد… زمینم را فروختم یه میلیارد، شد پنج میلیارد… واقعا من امروز رو دیدم که تا شب حسرت بخورم؟ زهی خیال باطل!
بیا دیگه دنبال دانش و اطلاعات جدید نباشیم. بیاین از اونچیزی که بلدیم استفاده کنیم. مگه ما قبول نداریم خداوند هست، او کارگردان است، او به ما کمک می کند؟ مگه ما قبول نداریم نقطه مقابل ترس، ایمانه، نقطه مقابل خشم، عشقه؟ پس چرا از عشق و ایمان استفاده نمیکنیم؟ من که میخوام اینجا بشینم فکر کنم در رابطه با یه موضوعی… چرا به منفیاش فکر کنم؟ به مثبتاش فکر میکنم. اگه قراره در رابطه با هر مسئلهای صحبت بکنم، از مثبتهاش صحبت میکنم.